معرفی کتاب:
شاید در زندگی شما، آن شخص صبور و خردمندی درکتان می کند و در مواقع سختی با نصیحت ها و راهکارهای مفید به شما کمک می کند، دوست، معلم و یا همکارتان باشد. این شخص برای میچ آلبوم، استاد دانشگاه متواضع و مهربانش در حدود بیست سال پیش، موری شوارتز بود. شاید شما هم مانند میچ با گذر زمان این شخص راهنما را گم کرده باشید؛ در این صورت آیا دوست ندارید که دوباره او را ببینید و سوال هایتان را از او بپرسید؟ میچ آلبوم این فرصت دوباره را یافت و در آخرین ماه های زندگی موری، دوباره او را پیدا کرد. هر سه شنبه قراری بود تا میچ از معلمش درس¬های ارزشمندی را درباره ی «چگونه زندگی کردن بیاموزد؛ درس هایی که همگی در این کتاب فوق العاده تأثیرگذار گرد هم آمده اند.

بخشی از کتاب:
« بله، اما اگر پیر شدن تا این اندازه خوبه، چرا مردم همیشه میگن کاش هنوز جوون بودیم. کسی رو ندیدم که بگه کاش شصت و پنج ساله بودم.»
موری درحالیکه لبخند می‌زد گفت: «می‌دونی این نشانه چیه؟ زندگی ناموفق. زندگی بدون معنی و مفهوم. چون اگه به معنی و مفهوم برسی، دیگه دلت نمی‌خواد که به عقب برگردی، فقط می‌خوای به جلو بری. می‌خوای بیشتر ببینی، کارهای بیشتری بکنی.»

گروه سنی کودک
معرفی کتاب: مجموعه سفرهای علمی با اتوبوس جادویی مدرسه
نوشته : گیل هرمن
مترجم: آیدین عمیق
نشر : پیام آزادی

 

 

 

معرفی کتاب:
سفرهای علمی با اتوبوس مدرسه نام مجموعه¬ای است که در آن خانم معلم درس علوم، هر بار دانش آموزان خود را با اتوبوسی جادویی به سفری علمی می برد. این معلم خستگی ناپذیر که برای همه سوالات بهترین پاسخ را دارد، از بازیگوش¬ترین بچه های کلاس هم پرانرژی¬تر است و یک اتوبوس جادویی هم دارد!! اتوبوس این قابلیت را دارد که تغییر شکل داده و بسیار کوچک یا بسیار بزرگ شود، پرواز کند یا به زیردریایی تبدیل شود. بچه¬های مدرسه در این سفرها با مطالب مختلف علمی به شکلی جذاب و هیجان انگیز آشنا می شوند.

بخشی از کتاب:
کلاس خانم فریزل دوباره مثل یک روز معمولی شروع شد.
اما معنی اش این نیست که همه چیز هم در کلاس خانم فریزل معمولی و عادی باشد.
وقتی ما سوار اتوبوس مدرسه شدیم و روی صندلی هایمان نشتیم، خانم فریزل با بلندگویش گفت: «کسی که صحبت می کند کاپیتان پرواز شماست  و من به اتفاق خدمه ی این پرواز از شما که ما را با پرواز اتوبوس جادویی همراهی می کنید تشکر کنم.» ما می دونستیم در این لحظه باید چی کار کنیم! سریع کمربندهایمان را بستیم و محکم روی صندلی مان نشستیم و برای پرواز آماده شدیم.
اتوبوس جادویی شروع کرد به چرخیدن و کش آمدن و جمع شدن و سپس دیدم که در آسمان در حال پروازیم. در همین لحظه صدای گرومپ گرومپ رعد...